فرازهایی از کتاب الهی نامۀ آیت الله حسن زاده آملی
فرازهایی از یک نامه الهی از علامه حسن زاده آملی
الهی! به حقّ خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده .
الهی! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای .
الهی! از پای تا فرقم ، در نور تو غرقم . « یا نورَ السموات و الارض ، أنعمتَ فَزِدْ »
الهی! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم .
الهی! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم .
الهی! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت ، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت .
الهی! چون عوامل طاحونه ، چشم بسته و تن خسته ام ؛ راه بسیار می روم و مسافتی نمی پیمایم . وایِ من اگر دستم نگیری و رهایی ام ندهی .
الهی! خودت می دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است ؛ «یا باسط» بسطم ده ، و «یا قابض» قبضم کن.
الهی! ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش .
الهی! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ، از انس و جان شرمنده ام ، حتّی از روی شیطان شرمنده ام ، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ، ناپایدار.
الهی! عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد ؟
الهی! عارفان گویند « عرِّفنی نفسَک » ، این جاهل گوید «عرِّفنی نفسی»
الهی! آزمودم تا شکم دایر است ، دل بایر است . «یا مَن یُحیی الارض المیته» دلِ دایرم ده.
الهی! همه گویند خدا کو ، حسن گوید جز خدا کو.
الهی! همه از تو دوا خواهند ، و حسن از تو درد .
الهی! آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهی! ما را یارایِ دیدن خورشید نیست ، دم از از دیدار خورشید آفرین چون زنیم ؟
الهی! همه گویند بده ، حسن گوید بگیر .
الهی! همه سرِ آسوده خواهند ، و حسن دلِ آسوده .
الهی! همه آرامش خواهند ، و حسن بی تابی ؛ همه سامان خواهند ، و حسن بی سامانی.
الهی! به فضلت سینهی بی کینه ام دادی ، به جودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی! عقل گوید « الحَذَر الحَذر ! » عشق گوید «العَجَل العَجَل!» ؛ آن گوید دور باش ، و این گوید زود باش.
الهی! ضعیف ظَلوم و جهول کجا ، و واحد قهّار کجا؟
الهی! اگر چه درویشم ، ولی دارا تر از من کیست ، که تو داراییِ منی.
الهی! در ذات خودم متحیّرم تا چه رسد در ذات تو .
الهی! روزم را چون شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی.
الهی! حسنم کردی، اَحسنم گردان.
الهی! دندان دادی، نان دادی ، جان دادی، جانان بده.
الهی! گویند که بُعد، سوز و گداز آورد؛ حسن را به قرب سوز و گداز ده .
الهی! خودت گفته ای ( و لا تَیْأسوا من رَوْحِ الله ) ( سوره یوسف ، آیه 87 ) ، نا امید چون باشم ؟
الهی! انگشتری سلیمانی ام دادی، انگشت سلیمانی ام ده.
الهی! سرمایهی کسبم دادی، توفیق کسبم بده.
الهی! اگر ستّار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟
الهی! ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا ؟
الهی! اثر و صُنع توام، چگونه به خود نبالم .
الهی! کلمات و کلامت که این قدر شیرین و دلنشین اند ، خودت چونی؟
الهی! داغ دل را نه زبان می تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهی! چون است که چشیده ها خاموش اند و نچشیده ها در خروش؟
الهی! از شیاطین جن بریدن دشوار نیست ، با شیاطین انس چه باید کرد؟
الهی! خوشدلم که از درد می نالم ، که هر دردی را درمانی نهاده ای.
الهی! دیده را به تماشای جمال خیره کرده ای ، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان.
الهی! پیشانی بر خاک نهادن آسان است ، دل از خاک برداشتن دشوار است .
الهی! تو پاک آفریده ای ، ما آلوده کرده ایم.
الهی! اگر گلم یا خارم از آنِ بوستانِ یارم.
چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و ددان رامم نیستند الهی !
الهی! گرگ و پلنگ را رام توان کرد ، با نفس سرکش چه باید کرد ؟
الهی! چگونه ما را مراقبت نباشد ، که تو رقیبی ؛ و چگونه ما را محاسبت نباشد که تو حسیبی
ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد ، در « یوم تُبْلَی السَّرائر » ( سوره طارق ، آیه 9 ) چه کنیم ؟ الهی !
الهی! شکرت که کورِ بینا و کرِ شنوا و گنگِ گویاییم
الهی! درویشان بی سر و پایت در کنج خلوت ، بی رنج پا سیر آفاق عوالم کنند ، که دولتمندان را گامی میسّر نیست
الهی! حقّ محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است ؛ « اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد »
الهی! نهرْ بحر نگردد ، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد
الهی! چون در تو می نگرم ، رعشه بر من مستولی می شود ؛ پشه با باد صرصر چه کند ؟
دیده از دیدار جمال لذّت می برد و دل از لقای ذوالجمال الهی !
انسان را قسطاس مستقیم آفریده ای ، افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم الهی !
شکرت که نعمت صفت ایثارم بخشیدی الهی !
نعمت ارشادم عطا فرموده ای ، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما الهی !
به سوی تو آمده ام ؛ به حقّ خودت مرا به من برمگردان الهی !
الهی! اگر بخواهم شرمسارم ، و اگر نخواهم گرفتار.
الهی! ظاهر که این قدر زیباست ، باطن چگونه است ؟
الهی! آخرِ خودت را درحقّ ما اوّل بفرما ، که آخرین شفاعت را اَرحم الرّاحمین فرماید
دلِ بی حضور ، چشمِ بی نور است ، نه این صورت بیند و نه آن معنا الهی !
الهی! فرزانه تر از دیوانهی تو کیست.
الهی! دولت فقرم را مزید گردان.
الهی! شکرت که فهمیدم نفهمیدم.
الهی! گریه زبان کودک بی زبان است ، آن چه خواهد از گریه تحصیل می کند . از کودکی راه کسب را به ما یاد داده ای ، قابل کاهل را از کامل مکمّل چه حاصل ؟
الهی! یک شوریده ، جهانی را می شوراند ؛ این شوخ دیده را شوریده تر کن. والحمدلله رب العالمین
پی نوشت ها:
1- سوره فجر ، آیه 29
2- سوره اعراف ، آیه 32
3- سوره اعراف ، آیه 16 ؛ سوره حجر ، آیه 39
4- سوره مؤمنون ، آیه 14
5- سوره فرقان ، آیه 70
6- سوره آل عمران ، آیه 106
7- سوره مؤمنون ، آیه 99
8- سوره بقره ، آیه 156