5 شعر زیبا به مناسبت ولادت امام حسین، علمدار کربلا و سید الساجدین(ع)

یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۷:۰
5 شعر زیبا به مناسبت ولادت امام حسین، علمدار کربلا و سید الساجدین(ع)

بمناسبت ایام ولادت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین، علمدار کربلا و سیدالساجدین (علیهم صلوات الله)


خانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست

الـبشاره لیلۀ میلاد مصباح الهـداست

 

بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر

پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست

 

فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال

هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست

 

چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین

کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست

 

گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت

عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست

 

این همان مصباح دست غیب رب العالمین

این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست

 

چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه

پای تا سر غرق در گلبوسه‌های مرتضاست

 

با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود

این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست

 

سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه

خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست

 

قطره‌ای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات

ذره‌ای از خاک کویش درد عالم را دواست

 

وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد

مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست

 

هر چه می‌بینم جمالش را، نبی پا تا به سر

هرچه می‌خوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست

 

هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او

هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست

 

هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد

درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست

 

خواهـر مظلومۀ او مـادر آزادگی است

تـا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست

 

اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق

دختری دارد که دست بسته‌اش مشکل گشاست

 

مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست

مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و«اهل‌أتی»ست

 

قامتی دارد، قیامت گوشه‌ای از سایه‌اش

صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست

 

بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین

هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست

 

روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است

فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟

 

شهریار کشور دل‌ها «حسین بن علی»

زادۀ ام‌البنین فرمانـدۀ کل قـواست

 

آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا

گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست

 

گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست

هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست

 

اینکه خنـدانیم و گریـانیم در میلاد او

می‌کند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست

 

آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است

کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست

 

مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام

این معما را کسی داند که با ما آشناست

 

شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال

زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست

 

من ز خون دل نوشتم بـر جبین آسمان

هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست

 

قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر

مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا»ست

1

 

ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد

پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد

 

شب میلاد تو عالم اگر عطـر آگیـن است

جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد

 

ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا، جبـریل

گربه پـای تو نـریـزد به کجـا گُل ریزد

 

فطـرس از مقـدم تو شکـر خـدا می گوید

بـال بگشـوده و بر ارض و سما گُل ریزد

 

خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد

ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد

 

هرکسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین

گـوئی از شـاخـۀ پُـربـار وفـا گُل ریزد

 

ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پاس قدمت

خضـر پیـوستــه لب آب بقـا گُل ریزد

 

احتـرام حـرم از منـزلت و حُرمت توست

هاجر از شـوق تو در سعی و صفا گُل ریزد

 

هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیایش آئی

روی سجّــادۀ محـراب دعـا گُل ریزد

 

گلفروش چمن عشقی و غیر از تو چه کس

در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد

 

تُربت اطهـر و ایثـار تو از بس خوشبوست

گـوئی ازخاک تو در کرب و بـلا گُل ریزد

 

می چکـد گر که ز چشمان «وفائی»اشکی

به روی خـاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد

2

 

بیا به ساحت خورشیــد اِنَّما برویــم

به دیدن گــلی از گلشـــن کَسا برویم

 

مدینه گشته چراغان ز نور بارقــه اش

زده است دست تمنا شفق به صاعقه اش

 

جهان به درج ولایت یکی گوهر دارد

بــه گـاهواره ی عزت علـی پسر دارد

 

ببین به خانه زهرا حضور فوج ملــک

گرفتـــه راه سما را خروش موج ملک

 

مهی ز گستره ی آسمـان فرود آمــد

بــه گوش بادیه آوای رود رود آمـد

 

کسی که خُلد برین را خدا به نامش کرد

ملک زمین و زمان انس و جان سلامش کرد

 

کسی که جلوه حق در فروغ رویش بود

نشــان بوســه مستانـه بر گلویش بود

 

ندیده چشم دو عالم چنین طلایـــه او

نشستــه شـاخه طوبــی به زیر سایه او

 

(به ابرگفتم از او چشم مهربان تر کیست

ز شرم، صاعقه زد، هرکجا رسید گریست)

 

تو ای ترانۀ رودی که جاری عشق است

صفا ز یمن تو اندر صحاری عشق است

 

صدای سبز تو می آید از دل صحـرا

چه با صفا شده ای گل ز تو گل صحرا

 

نهفته زورق عزت به موج سینـه ی تو

شــرف نشسته چه مستانه در سفینه ی تو

 

بسیط مهبط تو جلوه بهـــاران است

رهیـن منت خاکت بهشت رضوان است

 

نه اینکه ساقی ایمان اسیر جام تو شد

هــزار یوسف مصری یکی غلام تو شد

 

اگر به نام تو آدم لبش نمی جنبیــد

چـگونه عفو خدا را به چشم خود میدید

 

نجات نوح ز طوفان زخیر و برکت توست

جهان و هرچه در آن است مات هیبت توست

 

کلام معجز صد موسی کلیــم تویی

طلایـــه دار کرامت تویی کریم تویی

 

گرفته فطرس اگر پر ز یمن مقدم توست

هزار چشمه احسان به چشم زمزم توست

 

فدای  مقدم پاکت جهان و هستی بـاد

بنازمت که دلت پر ز حق پرستی باد

3

 


وقتی که آمدی به جهان عشق پا گرفت

آزادگی و عزت و غیرت بها گرفت

 

روزی که شمس طلعت رویت طلوع کرد

نورش تمام ارض و سما را فرا گرفت

 

وقتی قدم به عرصه ی گیتی گذاشتی

هستی ز یمن مقدم پاکت صفا گرفت

 

از برکت ولادت تو ای امیر جود

فطرس دوباره بال و پری از خدا گرفت

 

وقتی قرار شد که شود نام تو حسین

شهر مدینه عطر و بوی کربلا گرفت

 

روح الامین زدیده ی خود اشک شوق ریخت

وقتی که بوسه از لب تو مصطفی گرفت

 

تصویری از محبت و عشق و علاقه بود

آندم که روی دست، تو را مرتضی گرفت

 

وقتی که ماجرای غم و غربتت شنید

روز ولادتت دل خیر النسا گرفت

 

تا عرشیان به محضرت عرض ادب کنند

قنداقه ی شریف تو در عرش جا گرفت

 

آنروز غرق شور و شعف عالمین بود

ذکر لب ملک همه دم یا حسین بود

 

ای نور چشم ام ابیها خوش آمدی

ای مظهر شجاعت و تقوی خوش آمدی

 

ای پور هل أتی پسر کوثر نبی

یاسین و کهف و فاطر و طاها خوش آمدی

 

ای ترجمان واژه ی زیبای عاشقی

مجنون ز عشق تو شده لیلا خوش آمدی

 

گویند در ولادت تو تیر و نیزه ها

سردار سربریده ی سرها خوش آمدی

 

بر سر در بهشت نوشتند قدسیان

صلِّ علیکَ سید و مولا خوش آمدی

 

آید صدای حضرت حق از فراز عرش

کای صاحب اختیار دو دنیا خوش آمدی

 

ای جبرئیل خادم صحن و سرای تو

شش گوشه ی تو کعبه ی دلها خوش آمدی

 

امشب  که جای عمه ی سادات خالی است

گوید به جای او به تو زهرا خوش آمدی

 

اعجاز انبیا همه با اذن از تو بود

ای مقتدای موسی و عیسی خوش آمدی

 

نام تو در زمان بلا ذکر نوح شد

یوسف چو دید روی تو را قبض روح شد

 

ای بحر لطف و جود تو بی انتها حسین

شرمنده ی عطای تو شاه و گدا حسین

 

ای شاهکار خلقت و خورشید بی غروب

ای منجلی ز روی تو نور خدا حسین

 

آنکس که وا کند گره از کار عالمی

با یک نگاه خویش تو هستی تو یا حسین

 

ای در جزا و روز حساب تمام خلق

سوی تو چشم سلسله ی انبیا حسین

 

آنانکه در عزای تو عمری گریستند

خوانند یکصدا همه آنجا تو را حسین

 

آید ندا ز عرش که امروز روز توست

خواهد هر آنکه را که دلت، کن جدا حسین

 

امشب بیا و دست دعا را بلند کن

بهر ظهور مهدی آل عبا حسین

 

در سینه شوق تربت شش گوشه ام بود

کی می بری مرا تو به کرببلا حسین؟

 

این آرزوی هر شب و و روز غلام توست

در وقت جان سپردن و مرگم بیا حسین

 

ای نام اعظمت به زبانم علی الدوام

«ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکلام»

 

تو آمدی و دلبر اهل وفا شدی

آموزگار مکتب صبر و رضا شدی

 

بوسه گرفت از لب تو ختم الانبیا

دار و ندار حضرت خیر النسا شدی

 

کم داشت خانواده ی زهرائیان تو را

تو آمدی و خامس آل عبا شدی

 

پیش از زمان آمدنت هم امیر عشق

خلوت نشین مادر آئینه ها شدی

 

آری تو با درخشش شمس جمال خویش

خورشید روز و ماه شب تار ما شدی

 

هر چند در مدینه دلی خوش نداشتی

اما چه شد که راهی کرببلا شدی

 

ایام دلبری تو با زینبت گذشت

روزی فرا رسید که از او جدا شدی

 

زینب سوار محمل و یک عده بی حیا

اما تو خوب شد که روی نیزه ها شدی

 

آقا فدای عهد و وفایی که داشتی

تا اربعین هم نفس بچه ها شدی

 

بزم شراب و لعل لب و چوب خیزران

اشک سه ساله و غم یک قامتی کمان

4

 

ماه عشق است ماه عشّاق است

ماه دل‌هاي مست و مشتاق است

 

در ميخانه ی کرم شد باز

الدخيل اين حریمِ رزاق است

 

ريزه خوارش فقط نه اهل زمين

جرعه نوشش تمام آفاق است

 

بي‌حساب است فضل این ساقی

شب جود و سخا و انفاق است

 

بين دل‌هاي بيدلان امشب

با سر زلف يار ميثاق است

 

شب زلف مجعّدش «والّيل»

صبح چشمش به عالم اشراق است

 

«قبره في قلوب من والاه»

حرمش قبله گاه عشّاق است

 

ماه شعبان رسيد! ماه سه ماه

کربلا مي رويم! بسم الله

 

 

السلام اي پناه مُلک و مکان

در يد قدرتت عنان جهان

 

رفته قنداقه ات به عرش خدا

تشنه ی پاي بوسي‌ات همگان

 

در طوافت قيامتي شده است

مي‌رسد هر فرشته با هيجان

 

پَر قنداقه ی تو مي‌بخشد

پر و بالي به فطرس نگران

 

از سر زلف عنبر افشانت

سدرة المنتهي گرفته ضمان

 

عطر و بوي مليح پيرهنت

مانده در خاطر نسيم جنان

 

تا ببوسد لبان أطهر تو

رحمت واسعه گشوده دهان

 

از سر انگشت پاک مصطفوي

جرعه جرعه بنوش شيره ی جان

 

خواند جدّت «حسينُ منّي» را

«وَ أنا مِن حسين» را تو بخوان

 

با تو جود و شجاعت نبوي‌ست

اي شکوه حماسه‌هاي عيان

 

در نمازت شبيه فاطمه اي

بين ميدان علي ست جلوه کنان

 

چشم‌هاي تو مرز خوف و رجاست

قَهر و مِهر تو آتش است و امان

 

رحمت محض! يا ابا الأيتام!

پدري کن براي عالميان

 

اي که آقائي تو بي‌حد است

باز ما را به کربلا برسان

 

شب جمعه شميم سيب حرم

منتشر مي‌شود کران به کران

 

روضه‌هايت بهشت اهل ولاست

چشم ما چشمه‌هاي کوثر آن

 

«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَيءٍ حَيّ»

اشک‌ها از غمت هميشه روان

 

السلام اي شهيد روز دهم

السلام اي امام تشنه لبان

 

تا ابد در فراز پرچم توست

خون سرخت هميشه در جَرَيان

 

کربلاي تو از ازل بوده‌

مبدأ حرکت زمين و زمان

 

شب سوم رسيده‌اي، اي ماه

السلام عليک ثارالله

 

 

السلام اي نگين عرش برين

سروِ بالا بلند اُم بنين

 

گره از گيسوان خود وا کن

هر سر موي توست حبل متين

 

جذبه‌هاي نگاه هاشمي‌ات

ماه را مي‌کشد به سوي زمين

 

عبد صالح! مُواسِيِ لله!

پدر فضل! روح حق و يقين!

 

به حضورت گشوده دست، فلک

به قدوم تو سوده عرش، جبين

 

وقت هوهوي ذوالفقار علي ست

به روي مرکب حماسه نشين

 

مي‌شود با اشاره ی‌ تو دو نيم

هر کسي آيد از يسار و يمين

 

زينبت «إن يکاد» مي‌خواند

آسمان محو هيبت تو! ببين

 

کاشف الکرب اهل بيت نبي!

بازوان توأند حصن حصين

 

ماه من بازوي رشيد تو را

که برافراشته است بيرق دين

 

زده بوسه علي به گريه چنان

چيده از آن حسين بوسه چنين

 

نقش باب الحوائجي داري

به روي بازويت شبيه نگين

 

سائلان تو بي‌شمارند و ...

گوشه چشمي به ما! بس است همين

 

شب جود و کرامت و بذل است

شب چارم شب اباالفضل است

 

 

السلام اي حقيقت جاري

روح تقوا و زهد و بيداري

 

سيد السّاجدينِ شهر رسول

عبد مسکينِ حضرت باري

 

روزهايت مجاهدت، ايثار

نيمه شب‌هات بخشش و ياري

 

در مناجاتت ای صحيفه ی نور

آيه آيه زبور مي‌باري

 

همه مجذوب ربنای تواند

محوِ این سِیْر و این سبکباری

 

گوش کن اين صداي داوود است

که به شوق تو مي‌شود قاري

 

پا برهنه به حجّ که مي‌آيي

کعبه را هم به وجد مي‌آري

 

در شکوه و حماسه بی‌مثلی

خطبه‌هایت زبانزدند آری

 

واژه‌های تو تیغِ برّانند

ثانی حیدری و کراری

 

شام و کوفه به لرزه افتادند

سرنگون پایه ی ستمکاری

 

در مصاف تو سهم دشمن دون

چیست غیر از مذلت و خواری

 

وارث عزت و سخای حسین

ای که بعد از عمو، علمداری

 

به محبان خود نظر فرما

بیشتر موقع گرفتاری

 

رو سياهي من گذشت از حدّ

تو برايم مگر کني کاري

 

در نماز شبت دعايم کن

تو عزيزي تو آبروداري

 

دلم از بند هر غم آزاد است

شافع من امام سجاد است

 

 

شد روا حاجت همه، ما ! نه

کربلا شد نصيب ما يا نه؟

 

رزق شش‌گوشه مي‌دهند امشب

کِيْ شنيده گدا از آقا: نه

 

کربلارفته در شب جمعه

مي‌شناسد مگر سر از پا؟ نه

5

 

نظرات

ثبت نظر